یک سامورایی با شمشیر چوبی

یک سامورایی با شمشیر چوبی

دشوار نیست؛ مصمم باش و پیشرو، و همیشه چون نخستین دیدار فروتن باش.
یک سامورایی با شمشیر چوبی

یک سامورایی با شمشیر چوبی

دشوار نیست؛ مصمم باش و پیشرو، و همیشه چون نخستین دیدار فروتن باش.

ناگهان هیچ

پیمان معادی یه جایی توی فیلم ناگهان درخت در معرفی خودش میگه: «علاقمند به بچه دار شدن، علاقمند به بچه دار نشدن»

حسش یه چیزیه مثل خواستن و نخواستن یا بودن و نبودن ... همینقدر بلاتکلیف، همینقدر بین دوراهی. انگار یه چیزی رو میخای و همزمان نمیخای. هم دوس داری داشته باشی و تجربه ش کنی و هم اینکه میترسی داشته باشی و نتونی از پسش بربیای. واسه همین نمیتونی تصمیم بگیری و داشتن یا نداشتنش رو میسپاری به دست سرنوشت!


وقایع‌نگاری یک‌‌ مرگ از پیش تعیین شده

میدونی که به زودی از این دنیا میری و باید تصمیم بگیری که این مدت کوتاه رو چجوری زندگی کنی. تصمیم سختیه و خب زندگیت دستخوش خیلی چیزا میشه. به این فکر میکنی که اصلن میتونی این مدت باقیمانده رو بدون فکر کردن به مرگ زندگی کنی یا نه؟ بدون فکر کردن به اینکه عزیزانت رو میذاری و میری. خیلی سخته اما حمیدرضا صدر کاری کرد کارستان، نوشتن وقایع روزهای آخر زندگیش...کتاب عجیبیه، تا مدتها رهات نمیکنه و مدام به صدر و تمام کسانی که دچار درد سرطان هستند فکر میکنی. 

حمیدرضا صدر روح بلندی داره و تو میدونی که آخرین کتابش چه چیزی رو میخواد بهت بگه. به همین خاطره که سیصد صفحه کتاب رو یه نفس میخونی و به این فکر میکنی که فکرکردن به مرگ خیلی هم سخت نیست...