-
خوب بودن!
یکشنبه 16 آبان 1400 11:51
امروز یکی از همکارام که خیلی وقت نیست همدیگرو میشناسیم و سنش هم بالاس به خاطر کاری که براش انجام داده بودم اومده بود پیشم و بعد از تشکر بهم گفت شما آدم خیلی خوبی هستی! شاید این جمله رو قبلن بارها شنیده بودم اما توی اون لحظه و از زبون این بنده خدا یه حس و حال عجیبی داشت. خیلی دلنشین بود و روزمو ساخت. امیدوارم هممون خوب...
-
آبان
شنبه 8 آبان 1400 09:19
به قول محسن چاووشی: در آستانه ی پیری، گلایه از شبِ دنیا، بد است مرد حسابی ... سلام میکنم به سی و هشت سالگی !
-
زندگی به مثابه میدان جنگ
چهارشنبه 5 آبان 1400 11:53
توان انسان برای جنگیدن توی زندگی محدوده. بیش از اونکه مهم باشه بدونی چطور بجنگی ، مهم اینه که تشخیص بدی کدوم میدون، محل مبارزه تو نیست و ازش خارج بشی. پس بدون که اونقدر توان نداری که توی همه مبارزه های زندگیت شرکت کنی و انتظار برنده شدن داشته باشی چون وقتی داری توی زمینی که مربوط به تو نیست مبارزه میکنی و شکست میخوری...
-
ناگهان هیچ
شنبه 24 مهر 1400 10:41
پیمان معادی یه جایی توی فیلم ناگهان درخت در معرفی خودش میگه: «علاقمند به بچه دار شدن، علاقمند به بچه دار نشدن» حسش یه چیزیه مثل خواستن و نخواستن یا بودن و نبودن ... همینقدر بلاتکلیف، همینقدر بین دوراهی. انگار یه چیزی رو میخای و همزمان نمیخای. هم دوس داری داشته باشی و تجربه ش کنی و هم اینکه میترسی داشته باشی و نتونی از...
-
وقایعنگاری یک مرگ از پیش تعیین شده
پنجشنبه 8 مهر 1400 19:51
میدونی که به زودی از این دنیا میری و باید تصمیم بگیری که این مدت کوتاه رو چجوری زندگی کنی. تصمیم سختیه و خب زندگیت دستخوش خیلی چیزا میشه. به این فکر میکنی که اصلن میتونی این مدت باقیمانده رو بدون فکر کردن به مرگ زندگی کنی یا نه؟ بدون فکر کردن به اینکه عزیزانت رو میذاری و میری. خیلی سخته اما حمیدرضا صدر کاری کرد...
-
لبه تیغ
جمعه 19 شهریور 1400 19:34
کتاب « لبه تیغ » سامرست موآم رو خوندم. چقدر دوس داشتم جای « لاری » باشم. اینکه با وجود همه امکاناتی که در اختیارته اما اون چیزی رو دنبال میکنی که میخای و دوست داری بهش برسی: مفهوم و غایت زندگی. زندگی میتونست به بهترین شکل ممکن برای لاری رقم بخوره. میتونست با دختری که عاشقشه ازدواج کنه و در یک شرکت خوب بهترین کار...
-
هجرت
یکشنبه 14 شهریور 1400 21:00
مهاجرت فقط از شهری به شهر دیگه یا از کشوری به یه کشور دیگه رفتن نیست. مهاجرت میتونه از یه خونه به خونه ی دیگه رفتن هم باشه. وقتی خونه ی قبلیتو با همه ی خاطراتی که توش داشتی رو میذاری و میری به یه خونه جدید، برای ساختن یه زندگی جدید، ساختن خاطرات جدید...
-
آخرین
یکشنبه 29 فروردین 1400 11:04
هر کاری یه آخرین بار داره؛ آخرین سیگار، آخرین دیدار، آخرین بوسه...
-
در جستجوی زمان از دست رفته!
سهشنبه 1 بهمن 1398 12:09
دیروز عصر زودتر از معمول رسیدم خونه و فارغ از همه جا بعد از مدتهای طولانی تلویزیون رو روشن کردم و خواستم چرخی توی شبکه ها بزنم شاید بتونم یکی دوساعتی سرگرم بشم. شبکه یک: یه پسر جوون داشت با آب و تاب راجع به کنکور صحبت میکرد و با تکون دادن دست و فریاد زدن رو به دوربین میگفت که دانش آموزان روش درس خوندن بلد نیستن. ولی...
-
برهنگی
شنبه 14 دی 1398 15:10
خاورِ میانه ی بی همه چیز!
-
جنگ و صلح
شنبه 30 آذر 1398 12:43
افتاده ام توی دام روزمره گی! از صبح تا شب دور خودم میچرخم. یه دور تسلسل باطل. از اون وقتایی که خودم رو الکی درگیر میکنم، بدون هیچ هدفی. حوصله ی حرف زدن ندارم، یا حتا خوندن، نوشتن... نمیدونم این یک سالی که گذشته چند فیلم دیدم، چند کتاب خوندم، چند بار کوه رفتم، چقدر ورزش کردم... اما مهم اینه درست در این لحظه...
-
تفاوت
پنجشنبه 5 مهر 1397 07:26
تفاوت بین نسل ها رو میشه با انتخاب نوع موسیقی که برای گوش دادن انتخاب میکنن تشخیص داد.
-
در هوایی که هوایی نیست
چهارشنبه 21 شهریور 1397 10:03
توی دوره ای هستیم که باید بیشتر هوای همدیگه رو داشته باشیم. کم ترین کاری که میتونیم انجام بدیم اینه که به خودمون و دیگران رحم کنیم. راه های خوشحال شدن رو پیدا کنیم، هرچند کم، هرچند کوتاه ولی میتونه تأثیرگذار باشه. یه لبخند کوچیک میتونه باعث بشه اوضاع رو یه کم خوب نشون بدیم و از این همه استرس و نگرانی بابت آینده ی...
-
ناپدید شدن؛ یا ... خرسی که میخواهد کارمند نباشد!
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1397 00:11
سالها پیش با وبلاگش آشنا شدم و لذت خوندن نوشته های جدیدش همیشه همراهم بوده و هست. شخصیتی که مهاجرت کرد و دکترای مهندسی سازه های دریایی شو از انگلیس گرفت. یه ازدواج ناموفق داشته که تا سالها بعدش هنوز پس لرزه هاشو توی زندگیش حس میکنه. با سواده، فیلم شناس خوبیه و خیلی راحت میتونه اتفاقات زندگیشو به صحنه هایی از فیلمهایی...
-
سی و چند سالگی
دوشنبه 8 آبان 1396 07:28
امشب از شبهای عجیب سال است. از آن شبهایی که در سال یکبار اتفاق میافتد و وقتی بگذرد من یکسال بزرگتر شدهام. فکر میکنم که آبان چقدر زود رسید و اگر دست من بود میخواستم که از میان اینهمه زرق و برق زندگی و ماههای جورواجور دیرتر از همیشه برسد. سن که بالاتر میرود ذوق و شوق تولد گرفتن کمتر میشود. هفت-هشت سالگی تولد...
-
چرا؟ چگونه؟
سهشنبه 2 آبان 1396 09:28
نمیدونم قبلنا هم اینقدر موارد تجاوز به کودکان زیاد بود یا این چند وقتا چون اخبار توی فضاهای مجازی خیلی زود پخش میشه این موارد کودک آزاری خیلی به چشم میاد. واقعاً اخباز منزجر کنندهای هر روز به گوش میرسه.
-
خود گویی و خود خَندی... عجب مرد هنرمندی
شنبه 29 مهر 1396 22:56
یه رییس داریم از بدو به وجود اومدن تلگرام راه به راه کانال میزنه با عناوین مختلف. بعد از کارمنداش هم میخاد که حتمن عضو کانالها بشیم و از اظهار فضولاتش که توی کانال میذاره و بیشترش هم کپی و پیست و فوروارده فیض ببریم. یه مدت هم کارش به جایی رسید که مِمبر خریداری می کرد. خلاصه اوضاعی داریم با حال و احوالات استاد درحوزه...
-
هر روز پاییزه
سهشنبه 25 مهر 1396 09:30
اینکه روبروی میدون تجریش منتظر نشستی و هندزفری توی گوشِت داره آهنگ "پاییز" چاووشی رو میخونه و یهو خودِ محسن چاووشی جلوت سبز میشه و باهاش یه خوش وبش ِ کوچولو میکنی نمیدونم نشونهی چیه! اما همینو میدونم هرچی که بود یه حس خیلی خوب و عجیب و غریب داشت!
-
او برای ملتش میجنگد
پنجشنبه 20 مهر 1396 13:00
هر ملتی برای افسانهسرایی و داستانسازی نیاز به یه اسطوره داره و وقتی چند شب پیش دیدم که یه فوتبالیست تونست تنهایی تیم ملی کشورش رو ببره جام جهانی و مردم سرزمینشو غرق در شادی کنه فهمیدم که برای اسطوره شدن و افسانه شدن نیاز نیست متعلق به صدها سال پیش باشی و لیونِل مِسی تونست این کار رو بکنه. کاری که سالها پیش خداداد...
-
سخته ولی شدنیه!
پنجشنبه 20 مهر 1396 12:59
نوشتن سخت نیست. اینکه اونچه میاد توی ذهنت رو بخوای بنویسی و منظورت رو درست برسونی سخته!
-
سرآغاز (پست ثابت)
سهشنبه 24 مرداد 1396 08:13
بعد از مشکلی که برای پرشین بلاگ پیش اومد اینجا مینویسم. نوشتههای قبلی من رو توی پرشین بلاگ میتونید از طریق این لینک بخونید. البته با یه آرشیو پاک شده و ناقص!
-
تأملاتی زیر دوش آب سرد
یکشنبه 22 مرداد 1396 12:59
پرشین بلاگ خراب کرد. هم خودش رو و هم مطالب من رو. قبلن همچین تجربهای توی بلاگفا داشتم ولی فکر نمیکردم پرشین با شعار نخستین سرویس وبلاگ فارسی همچین گندی بزنه و دو سال از آرشیومو پاک کنه. به هر حال اومدم بلاگ اسکای با این امید که دوباره بنویسم و پاک نشه هرچند که فکر کنم بعد از دو بار تجربهی ناموفق وبلاگی دیگه برام...