اینکه روبروی میدون تجریش منتظر نشستی و هندزفری توی گوشِت داره آهنگ "پاییز" چاووشی رو میخونه و یهو خودِ محسن چاووشی جلوت سبز میشه و باهاش یه خوش وبش ِ کوچولو میکنی نمیدونم نشونهی چیه! اما همینو میدونم هرچی که بود یه حس خیلی خوب و عجیب و غریب داشت!
حس شگفت انگیزیه . مخصوصا وقتی داری یه اثر ازش رو گوش میدی .این از معدود مزایای پایتخت نشینیه. اگه قراره منم بگم چی رو ترجیح میدم بیدرنگ میگم محمدرضا شجریان رو به هر خواننده دیگه ای ترجیح میدم.
حسابش از دستم دررفته که تا حالا چنتا از این سلبریتیا و ورزشکارا رو دیدم ولی همشون حس خوب رو القا نمیکنن که! با استاد بی بدیل موسیقی ایران موافقم!
منم از این حسای عالی میخوام مثلا یکی از اون خوابایی که برات تعریف کردم تعبیر بشه ورفیق با معرفتی که چمدون به دست پشت در خونش موندم در رو باز کنه و اما در مورد چاییز حرفی ندارم چون اینجا تابستون ادامه داره و هنوز کولرا روشنه :)
دوس دارم همهی حسهای خوب برامون اتفاق بیفته. زندگی پر از این دلخوشیهای کوچیک و ریزه اما چون بدبیاریها خیلی بزرگن این دلخوشیای کوچیک به چشم نمیان
مطمئنا که حس خیلی خوبی بوده! البته من اگه بودم اینقدر خجالتی بودم که هیچی نگم... اما فکر کن! نخندی ها! من دوست داشتم این اتفاق برام می افتاد و شهرام شب پره رو میدیم!...
حسش عالیییییییی بود. راستش من اِبی رو به همهی اینا ترجیح میدم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چه جالب
حس شگفت انگیزیه . مخصوصا وقتی داری یه اثر ازش رو گوش میدی .این از معدود مزایای پایتخت نشینیه.
اگه قراره منم بگم چی رو ترجیح میدم بیدرنگ میگم محمدرضا شجریان رو به هر خواننده دیگه ای ترجیح میدم.
حسابش از دستم دررفته که تا حالا چنتا از این سلبریتیا و ورزشکارا رو دیدم ولی همشون حس خوب رو القا نمیکنن که!
با استاد بی بدیل موسیقی ایران موافقم!
منم از این حسای عالی میخوام
مثلا یکی از اون خوابایی که برات تعریف کردم تعبیر بشه ورفیق با معرفتی که چمدون به دست پشت در خونش موندم در رو باز کنه
و اما در مورد چاییز حرفی ندارم چون اینجا تابستون ادامه داره و هنوز کولرا روشنه :)
دوس دارم همهی حسهای خوب برامون اتفاق بیفته. زندگی پر از این دلخوشیهای کوچیک و ریزه اما چون بدبیاریها خیلی بزرگن این دلخوشیای کوچیک به چشم نمیان
مطمئنا که حس خیلی خوبی بوده! البته من اگه بودم اینقدر خجالتی بودم که هیچی نگم... اما فکر کن! نخندی ها! من دوست داشتم این اتفاق برام می افتاد و شهرام شب پره رو میدیم!...
حسش عالیییییییی بود.
راستش من اِبی رو به همهی اینا ترجیح میدم